ماهتامهی دنیای تصویرسمیرامیس بابایی" />یک گروه نمایشی در یکی از ارودگاه های مرگ آلمان نازی گرفتار شده اند و ناچارند برای زنده ماندن به خواست زندانبان نمایشی را بازی کنند. سال ها گذشته و دو تن از بازماندگان به همان ارودگاه- که حالا به موزه تبدیل شده است- بازگشتند و با دیدن اشیای باقیمانده تمام خاطرات دهشتناکشان زنده شده است. بازیگران بار دیگر آخرین نمایش زندگیِ غمناکشان را بازی میکنند.آنها که همگی بر صحنه- بازداشتگاهِ زندگی جان دادهاند! نمایشی که گروه اجرا می کنند نمایشی است از برشت به نام «زاک و زیک» که در ترجمهی فارسی به«کله گردها و کله تیزها»معروف است. آدم های نمایش برشت خود را در یک کشور بحران زده می بینند که تضاد طبقاتی در آن بیداد می کند. خشم از استبداد همه جا گسترش یافته و کشور در آستانه ی انقلاب است. سردمداران ترسیده اند و نقشه می کشند چطور حرکت انقلابی مردم را به انحراف بکشند. برشت در نمایشنامه اش از ترفندهای حاکمان برای از بین بردن مبارزه طبقاتی توده ها می گوید. متفکران سیستم از دو دسته گی استفاده می کنند آنها با اختلاف بین کله گردها و کله تیزها مردم را به جان هم می اندازند. درواقع با این ترفند، تضادی کاذب را، جانشین تضاد واقعی موجود در جامعه می کند و مبارزات مردم را به ورطه ی نابودی می کشاند.انسان اسب از تم نمایشنامه بهره جسته است اما حرف خودش را برای گفتن دارد و میتواند تا حدی هم با نمایش برشت همپوشان باشد. فرم اجرایی نمایش در خور توجه است طراحی صحنه با باکس های شیشه ای – تداعی کننده ی ویترین های موزه است. خلق فضاهای قرینه ای با سازه های ثابت و متحرک هنرمندانه است و جلوهی چشم گیری برای مخاطب دارد.در وهله ی اول با اثری مواجه ایم درباره جنگ جهانی د, ...ادامه مطلب
زمین ز خون رفیقان من خضاب گرفتچنین به سردی بر سرخی شفق منگرسمیرامیس باباییماهنامه ی دنیای تصویر کارگاه نقاشی روتکو سال 1958 است بعد از آنکه روتکو سفارش یک مجموعه تابلو را برای رستوارن مجللی به نام چهار فصل پذیرفته است. کِن نقاش جوانی است که برای کارآموزی نزد روتکو آمده . برای او رنگ مخلوط می کند، قهوه درست می کند و به حرف های قاطع و گاها مستبدانه نقاش در باب هنر گوش میدهد. وقتی نمایشی درباره ی معنای هنر باشد می تواند در مفاهیم هنری خودش غرق شود و کسل کننده از کار دربیاید. نمایش قرمز اما این تصورات را در هم می شکند یک نود دقیقه ی لذت بخش است که توانایی هنری و فکری روتکو- و توانایی کارگردان را در برقراری تعادل میان تئوری و حرکت به رخ می کشد. کارگردان توانسته نمایش را همچون نقاشی های روتکو لایه لایه بسازد. روتکوی نمایشنامهی لوگان یک دانایِ کل ِزیبایی شناس مستبد است . زمانه ایست که پاپ پا به عرصه ی ظهور نهاده و همانطور که اکسپرسیونیست ها انتزاعی جنگی وحشیانه را علیه کوبیست ها به راه انداخته بودند حالا این هنرمندان نوظهور با آثارشان امثال روتکو را به چالش می کشد. از طرفی روتکو با رنگ قرمز طرف است. قرمزی که می تواند همزمان نماد عشق و شیطان، شور و خیانت،شهوت و مرگ باشد .قرمزی که همیشه روتکو را می ترساند -که مبادا روزی سیاهی به تمامی روی آن را بپوشاند. لوگانِ نمایشنامه نویش زبان بصری زیبایی را در ذهن ما می سازدمثل صحنه ای که کِن مرگ پدر و مادرش را بازگو می کند و علی رغم ساده گی اش به طرز باورنکردنی تصویری است .کارگردان نمایش نیز ترجمان این نگاه بصری است. شما نود دقیقه ی بی وقفه را از پیش چشم میگذرانید و کار –به سان تاش های خود نقاش- آنقدر سریع است که بن, ...ادامه مطلب
به سلامتی سه تَنداریو فو، صدرالدین زاهد و تئاتری که زندگیستبه بهانهی اجرای«افسانهی ببر» به کارگردانی صدرالدین زاهد سمیرا میس باباییماهنامهی دنیای تصویر شمارهی 320 معجون خوشایند زاهد و فو درباره ی داریو فو : بسیاری از منتقدان داریو فو را که در 13 اکتبر 2016 در 90 سالگی درگذشت پس از میرهولد،پیکاستور و برشت مهم ترین شخصیت در تاریخی سیاسی تئاتر می دانند. فو مانند این استاتید بهنام از نزدیک با گروه های انقلابی و جنبش های اعتراضی کار کرد و در جهت پیش برد اهداف آنها تولیدات بسیاری داشت. تئاتری که او اجرا می کرد هم بسیار خنده می گرفت و هم بسیار تحریک آمیز بود . سرشار از تفسیر های تند سیاسی و از بهترین نمونه های تئاتر رادیکال معاصر. او تمام سال های کاریش به دنبال ایجاد نوعی تئاتر بود که نقشی منعکس کننده، مستند و فعالانه از زندگی مبارزاتی مردمان داشته باشد. به همین دلیل تمامی اجراهایش نوعی کنش سیاسی محسوب می شد و چهره محبوب مبارزاتیای در میان مردم و نه البته از دیدگاه لیبرال و پوپولیست به حساب می آمد. فو که داستان سرایی را از مادربزرگ مادری اش و از تبرزنان و ماهیگیران و شیشه گران آموخته بود اعتقاد داشت برای ارتباط با توده ی گسترده ای از مردم کافی نیست صرفا از مشکلات و دغدغه هاشان صحبت کرد باید با اصطلاحاتشان آشنا بود و از دل سنت هاشان با آن ها سخن گفت. برای همین به بازیابی اشکال سنتی و فرهنگی پرداخت که قربانی قرن ها سرکوب فئودالی و بورژوازی شده بود.آدم های فو مسخره های گروتسگی بودند که مضامین سیاسی را مطرح می کردند و همزمان که می خنداندند بی عدالتی ها و ریاکاری های نظام را هم نشان می دادند. از نظر مهارت های اجرایی فو اغلب به عنوان یک دلقک, ...ادامه مطلب
ستاره های مقوایی عزیزسمیرامیس باباییماهنامه دنیای تصویرشماره ی 321 شاید حقیقت آن دو دست جوان بودآن دو دست جوان که زیر بارش یکریز برفمدفون شدفروغ فرخزاد روی برشور اثر نوشته شده است : نمایشی در باب اشعار و زندگی فروغ فرخزاد. از آن که بگذریم –چرا که صرفا خواندن اشعار ، آن نمایش را در باب اشعارش نمی کند!- خانه سیاه است شروع خوبی دارد حرکات طراحی شده از شور شوقِ عاشقانه ی دو جوان حکایت می کند معاشقه ای که بتدریج تبدیل به صحنه ی جنگ و دعوا و کشمکش میشود و شاید در نهایت به سرکوب زن می انجامد.اما افسوس که این آغازِ پویا دوامی ندارد! نگارنده شخصا در زمره ی کسانی است به فروغ فرخزاد ارادت قلبی فراوان دارد اما از طرفی تئاتر را نه تریبونی برای مراسم تاج گذاری بزرگان می داند و نه ابزاری برای قدسی گرایی. نمایش از ابتدا تکلیفش با مخاطب مشخص است شاهد تئاتر فیزیکالی هستیم در باب موجودی فرا انسانی با اِلِه مان هایی گل درشت و به غایت نخ نما. و تا آخر با احساسات گراییِ بی حد و حصرش آدم را شگفت زده می کند. تو گویی فروغ فرخزاد «چون ستاره با دو بال زر نشان، آمده از دور دست آسمان» پا به عرصه حیات گذاشته و از نور وجودش اطراف را روشن کرده و بعد هم فرشته وار جهان دون مادی را ترک کرده است. در صحنه ای شاهد کودکِ ترس خورده ای هستیم که در چنگال مردی گرفتارآمده، مرد حتا درِ مغز او را باز می کند و محتوای آن را می بلعد! کشمکش ها ادامه دارد تا عاقبت فروغ فرخزاد می آید و بچه را زیر بغلش می زند و با خود می برد! بله فروغ بقول اخوان «پری شاه دخت شعر آدمیزادان » است «او بزرگ» است و «از اهالی آفتاب » اما فروغ شاعر، فروع دغدغه مند،, ...ادامه مطلب
شاعر یریشان گردسمیرامیس بابایی ماهنامه ی دنیای تصویرشماره 321ثقل زمین کجاست؟ من در کجای جهان ایستاده ام؟با باری ز فریادهای خفته و خونینای سرزمین منمن در کجای جهان ایستاده ام...؟ آلبر کامو می گوید هنرمندان دوران های گذشته ممکن بود دست کم برای زور و استبداد سکوت کنند اما نیروهای استبداد امروزه به راه تکامل رفته اند و در برابر انها سکوت و بی طرفی درست نیست باید تکلیف خود را معین کرد .یا با آنها بود یا در برابر آنها. این را شاید بتوان به وضعیت هملت مدرن نمایش نیز تعمیم اش داد. از زمانی که مسئله بودن به نبودن ترجیح داده شود زیست بشر همچنان در گروه ی انتخاب است .اینکه ظلم چه تعبیری دارد و واکنش آدمی در قبال آن چه می تواند باشد. مردمان امروزی شاید بتواند بگوید سیاسی نیستند یا ایدولوژی خاصی ندارند اما این گفتن انها با واکنشی که در قبال هر اتفاقی نشان می دهند- یا نمی دهند- مغایرت دارد چه بسا وقتی در جایگاه انتخاب قرار می گیریم تصمیم گیری ما وابسته به ایدولوژیست که شاید از آن بی خبریم و آنها که دم از سیاسی نبودن و نداشتن ایدولوژی می زنند_که پر واضح است منظور نگارنده از نوع رادیکال آن نیست!- فرصت طلبان خطرناکی هستند مجهز به بادسنج . آدم های عادیِ خطرناکِ بی ایمانی که اکنونی را می سازند که در آن گیر افتادیم.حال این هملت که برای تشییع جنازه پا در کلیسا خرابه ای گذاشته است در این جهان مخلوط و در هم گوریده به جستجوی آن است که کجا ایستاده ؟ در کدام طرف؟نمایشِ هملت افشردی سعی دارد یورش گر باشد به تمام اله مان های مذهبی و سیاسی و ساختار قدرت حمله ور است و سعی دارد نسبت به ظلم وستم کینه وز و عاصی رفتار کند اینکه در این کار موفق بوده است یا نه را نگا, ...ادامه مطلب
گفتم که بانگ هستی خود باشماما دریغ و درد..... سمیرامیس باباییماهنامه دنیای تصویر فیلمِ تئاتر فرانکنشتاین یکی از موفق ترین اجراهای نشینال لایو تیاتر بخاطر دوران قرنطینه چند ماهی می شود که بصورت رایگان در اختیار عموم قرار گرفته و درنتیجه این توفیق برای ما نیز هم فراهم شد که هیجان دیدن یک تئاتر فوق العاده را تجربه کنیم و اتفاقا خیلی زود هم در میان تئاتردوستان وطنی دست به دست شد و آنقدرمورد استقبال قرار گرفت که زیرنویس فارسی آن هم آمد. همین بهانه ای شد برای تشکر چندباره از مری شرلی که چنین اثر جاودانه ای را به رشته تحریر درآورد و نقد و بررسی اثر اقتباسیِ نیک دییر به کارگردانی دنی بویل. در شماره قبلی نگاه و نقدی داشتم به اقتباسی ناموفق و حالا این شماره با بررسی یکی از موفق ترین اقتباس های ادبی قرن بیست و یکم(البته تا بدین جا) ناخودآگاه تکمیل کننده ی مطلب قبلی خود شد. نمایشِ فرانکشتاین مانند نسخه های هالیوودی این داستان قدیمی هیولایی خرخری و وحشتناک ندارد که دور گردنش جای دوخت دوز نمایان است و به سراغ ادم های وحشت زده می رود. ضد قهرمان نمایش موجودی است که از دانشی بوجود آمده و سپس رها شده است. روشنفکریست احساساتی که بهشت گمشده ی میلتون را می خواند و در جستجویِ عشقی حقیقی است. «توان دوست داشتن و دوست داشته شدن» و رفتن به هر جا که این جا نباشد! به دوردست ها این اوست که از انسان ها وحشت دارد و کشت و کشتار و ارباب رعیتی آنها را درک نمی کند. او که می بایست آدم بوده باشد اما حسِ شیطان رانده شده را دارد.نمایش با صدای ناقوس بزرگی که بالای سر مخاطبین قرار دارد شروع می شود. زنگی که در سکو, ...ادامه مطلب
مانده در چنگال گرگ خود اسیرسمیرامیس باباییماهنامه دنیای تصویر نمایش «صدای آهسته برف» به کارگردانی جابر زمانی از آن نمایش هایی است که همچنان امید به حیات تآتر را در دل زنده نگه میدارد.روایت نمایش روایت, ...ادامه مطلب
«هویت و تاریخ»یادداشتی بر تیاتر «منقرض شدهها»اسماعیل سالاری«منقرض شدهها» بهعکسِ صحنهای که از اشیاء خالی است، نمایشنامهای اشباع از محتواست. کمدیهای کیهانی جایش را به کمدیهای تلخِ ایرانی میدهد و, ...ادامه مطلب
به بهانه اجرای «فرشته ی تاریخ» به نویسندگی و کارگردانی محمد رضایی راد فراتر از انتزاع اکنونسمیرامیس باباییماهنامه دنیای تصویر(این مطلب بدون جرح و تعدیل مجله است) والتر بنیامین فیلسوف چپ گرای آلمانی،, ...ادامه مطلب
بودن یا نبودن سمیرامیس بابایی مجله دنیای تصویر اسکاروایلد می گوید در زندگی آدمی دو درد جانکاه وجود دارد: یکی آنکه به هیچ کدام از آرزوهایت نرسیده باشی و دوم اینکه به همه آرزوهایت رسیده باشی .درد د, ...ادامه مطلب
یک پنجره به لحظه آگاهی و نگاه و سکوت سمیرامیس بابایی ماهنامه دنیای تصویر ژان برولر نویسنده فرانسوی به نام مستعار ورکور کتابِ خاموشی یا سکوت دریا را در زمان جنگ جهانی دوم به صورت مخفیانه من, ...ادامه مطلب
مرثیه ای برای یک نمایش سمیرامیس بابایی ماهنامه دنیای تصویر نفرین از آنجایی آغاز شد که هیپولیت فرزند نامشروع پادشاه تزه، آفرودیت الهه عشق را انکار کرد. وی سوگند خورد که تا زنده است تن به هیچ عشق , ...ادامه مطلب
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد سمیرامیس باباییماهنامه دنیای تصویر شماره ی 289 «نمایشی در ستایش تئاتر»در واقع یک کار کارگاهی است، حاصل تلاش هنرجویان تئاتر که تجربیات اولیه خود را بر روی صحنه به ب, ...ادامه مطلب
منو از این تاریکی سیاه بکش بیرون سمیرامیس بابایی ماهنامه دنیای تصویر شماره ی 289 تئاتر بد. تئاتر خشونت است. شخصیت های تکیده و نزارش از ضعف های جسمانی و دردهای روحی بسیاری در رنج اند. آنجا که عقده , ...ادامه مطلب
گفتم که بانگ هستی خود باشم اما دریغ و درد که زن بودم سمیرامیس بابایی ماهنامه دنیای تصویر شماره ی 292 فدریکو گارسیا لورکا شاعر و نمایشنامه نویس اسپانیایی علاقه بسیار زیادی به افسانه ها و ترانه, ...ادامه مطلب