نگاهی به تئاتر «رمئو ژولیت» به گارگردانی سیمون گادمن

ساخت وبلاگ

 

Film Updates on Twitter:

 

ز عاشق زارتر زاری نباشد / ز کار او بدتر کاری نباشد

سمیرامیس بابایی

ماهنامه دنیای تصویر

 

کمتر کسی است که داستان تراژیک رمئو و ژولیت  از عشاق مشهور و ناکام ادبیات جهان را نشنیده باشند؛دو شخصیتی که گویی از دل داستان‌شان بیرون آمده و وارد زندگی واقعی مردم شدند و بر مرگ‌شان اشک ها ریخته و دل‌ها شکسته شده است. .به قول فخرالدین اسد گرگانی« زعاشق زارتر زاری نباشد/ ز کار او بدتر کاری نباشد» -هر چند که او از معدود اهل قلم هایی است که در داستان ویس و رامین بعد از فراز و نشیب های بسیار سرانجام دو دلداده را به یگدیگر می رساند و تا پایان عمر هم عشق ثمره‌ی تراژیکی به بار نمی‌آورد!-

اما چرا مردم هنوز رومئو ژولیت را دوست دارند؟ چه چیز باعث دوام آن می شود؟ چه عواملی باعث می شود بارها بارها به تماشای آن بنشیند؟ این ها سوالاتی هستند که در طول زمان پاسخ های متفاوتی گرفته است. شاید بخاطر آنکه داستانِ عشق و نفرت و تلاش برای فایق آمدن عامل نخستین بر دیگری همچنان در زندگی بشر ادامه دار است. سیمون گادویل کارگردان نمایش اخیر رمئو و ژولیت می گوید « ظرفیت نمایشنامه های شکسپییر برای بازخوانی مجدد پایان ناپذیر است» نمایش او هم بازخوانی معاصر گروهی از بازیگران است که دور هم جمع می شوند تا داستان  فرار دو عاشق جوان از دنیای پر از خشونت و نفرت را تعریف کنند. جاش اوکانری و جسی بارکلی نقش این دو ستاره‌ی جاودان شکپییر را بر عهده می‌گیرند.  این نمایش در طی تعطیلی‌ سالن های تئاتر و به کوشش نشینال تیاتر برای پویا نگه داشتن فعالیت های خود  تهیه شده و در لیست شبکه‌ی تلویزیونی پی بی اس جزو چهارمین مجموعه‌ی سالانه  قرار گرفته است. این اولین کار کارگردانی با دوربینِ سیمون گادمن است- که سابقه ی تئاتری خوبی  دارد و در حال حاضر مدیر هنری کمپانی تئاتر شکسپیر در دی سی است - نمایشی حاصل هفده روز فیلمبرداری.

مهم ترین مسئله برای کارگردانی که قصد دارد به اجرای اثری بپردازد که بارها و بارها  به نمایش در آمده انتخاب وجهی از نمایشنامه است که او باید یا تمایل دارد در نمایشش برجسته تر باشد. گادمن  شور وشهوت نوجوانی را بن مایه کار خود قرار داده .در نمایشنامه‌ی اصلی شکسپیر نجیب زاده ها توسط خدمتکاران پرچانه شان دوره می شوند و همان ها در خیابان ها پشت اربشان در آمده و دعوا می کنند و خدمه ها از کم و کسری ها غرغر می کنند. اما گادمن علاقه ای به این ها ندارد. او به عشق علاقمند است وبه چگونگی پیوند دو تن و انزوای عطشناک آن. هر آنچه که می تواند جرقه ای باشد . لمسی و تماسی و لحظه ای و نگاهی که مابین کاراکترها رد و بدل می شود . لیبیدو بر همه چیز می راند. حتا وقتی لیدی کاپولت(تامیس گریگ) به خویشاوند خود تیبالت(دیوید جاج) می گوید از ایجاد مزاحمت  در میهمانی‌ش دست بردارد و چشم هاشان در هم تلاقی می کند آهنگ تنفس‌شان است که عوض می شود.

 گادمن نمایشی را  که به طور معمول دست کم  دو تا سه ساعت روی صحنه به طول می انجامد در  90 دقیقه به سرانجام می رساند. در این جا حرف اول را سرعت می زند .سرعتی که همپایه‌ی اشتیاق نوجوانی است  و همه‌ی اِلمان های نمایش حول محور آن می چرخد. از فضای مه آلود و سنگین نمایش بگیر تا موسیقی و سرعت فیلمبرداری که از دالان های تو در تو اتاق ها و تالارها عبور می کند .زمان تنها هنگامی کند می شود که معاشقه ای در میان باشد. باقی همه باطل است و اتلاف وقت و جنجال های بی اساس خانواده . آنچه مهم است وصل است و رنجوری تن از دورماندگی معشوق. و چنین است که در نمایش گادمن تک گویی ها و سخنرانی های طول و دراز کوتاه می شود و از نقش های جزیی کاسته می شود  بیان فیزیکی و احساسی کاتارسیس بیشترین فضا را مال خود کرده و در مرکزش تجربیات بارکلی و اوکانر قرار می گیرد. گادمن در اجرایش تغییراتی اساسی داده  مانند جابه جایی قدرت خانواده از پدر ژولیت به مادرش لیدی کاپولت- او بیشتر خطوطی را که شکسپیر برای لردش نوشته مال خود می کند - و نیز نشان دادن عشق ممنوعه‌ی دو دوست رومئو به یکدیگر!

Romeo & Juliet | Theatre in London

نمایش با ورود چهارده بازیگری که با لباس های تمرین  دور هم روی نیمکت می نشیند شروع می شود.  آنها در حال گرم کردن هستند و چیزی تا شروع صحنه اول  -صحنه‌ی دعوا –نمانده. دو مرد با شمشیرهای چوبی خود نبرد می کند و دیگر بازیگران هم با تحسین تماشایشان می‌کنند. ناگهان یکی از دو طرف  دعوا بدون برنامه چاقوی واقعی می کشد .دیگران هیاهوکنان آنها را از هم جدا می کنند. دوربین هم گویی خودش در حال مبارزه است و وقتی چاقو دست به دست می شود از شخصی به شخصی دیگر می چرخد. اگر چه این کار غالبی کاملن تلویزیونی دارد- شبیه محصولات رایح شاد و جذاب با های انگل و گلوزآپ و عمق میدان.-

جسی بارکلی در نقش ژولیت تمام روح و قلب خود را برای نمایش گذاشته است . او دختر قدرتمند و عصیانگری است که حتا در شرایط آسیب پذیر ضعف از خود نشان نمی دهد . ژولیتِ بارکلی  نه فقط به مثابه ی یک مرغ عشق که دختری با اراده و باهوش و بعضا مردد در سرانجام خود است.  او خودش را به عشق وامیگذارد و گویی همان لحظه از درد و رنج آینده ای که این عشق برایش به ازمغان می آورد با خبر است.  جاش اوکانری در ایفای عاشقی مجنون و درهم شکسته- بعد از شنیدن خبر مرگ ژولیت- تاثیرگذار عمل می کند. اما جذاب ترین بازی نقش مکمل به تامیس گریگ در نقش لیدی کاپولت تعلق دارد. مادری کنترل گر و سرد و بی روح و تا حدی تهدیدگر.

نحوه ی فیلمبرداری در اتاق های دربسته و دالان ها طنین انداز یک فضای کلستروفوبیایی  است احساس خفگی و سرنوشتی که عشاق جوان را درون خود فرو برده است.تدوین مدام زمان را به جلو و عقب می برد و صحنه هایی از اتفاقاتی که خواهد افتاد یا افتاده است را نشان می‌دهد. این می تواند برای مخاطب علاقمند به تئاتر بسیار ناخوشایند باشد. در واقع رومئو ژولیت گادمن تکلیف را مشخص نمی کند اثریست با معماری تئائر و پشت صحنه های نشینال تئاتر و تدوینی کاملن سینمایی که متاسفانه از جنبه های تاتریکال آن بسیار کاسته است - برخلاف نمایش هیولای فرانکنشتاین که در همین صفحه بدان پرداخته شد و فیلمبرداری سر صحنه فوق العاده ای داشت-  .نگارنده شخصا چندان با  این اثر ارتباط حسی برقرار نکرده است ولی به هر حال اثریست به نوع خود ارزشمند و قطعا مخاطب پسند .

از معدود صحنه های کاملا تئاتری اثر صحنه ایست که ژولیت قصد دارد معجون بیهوشی  بخورد. او در میان دایره بازیگران  بر روی تختش نشسته است. در این جا بارکلی از تمام ظرفیت های احساسی خود استفاده می کند تا  مخاطب از حالت درونی ژولیت جدا نشود! بازیگران در حاشیه صحنه او را شبح وار نظاره گرند؛ توگوی او از هم اکنون وارد بعد دیگری از زمان و مکان شده است. صحنه ی زیبای دیگری هم  که به آثار کلاسیک ارجاع  دارد صحنه ایست که قرص کاملِ ماه در آسمان است و رمئو از یک نردبان ساده استفاده می‌کند تا به بالکن ژولیت صعود کند. بخش ازدواج پنهانی با شمع های روشن پراکنده در اطراف دو زوج سعادتمند هم از جمله صحنه ها آرایی های زیبای کار است  که البته باز هم از فیلتر فیلم عبور می کند. در تدوینی موازی شاهد صحنه ای آوانگارد خارج از نمایشنامه ای هستیم که ابراز علاقه ی دو دوست رومئو به یگدیگر را نشان می دهد. شدت عشق شهوانی بسیار محسوس است. حتا گادمن آن را به صحنه‌ی فیلمبرداری شده دیگری با همین مضمون کات می کند.

 هنگامی که رومئو بعد از کشتن تیپالت توسط پرنس(آرین لستر) از شهر اخراج می شود. پرده آهنی صحنه که دیوارهای شهر است بالا می رود و رومئو تبعید رنج آور خود را در ساختمان انبار مانندی آغاز می کند!از این جا غم و اندود  هر صحنه محرک غم و اندوه دیگری می شود و این دامینو تا زمان مرگ دو دلداده ادامه می یابد.

طراحی لباس هم به صورتی است که هم مناسب فضای خود است و هم می تواند به نسل های آینده متصل باشد. موسیقی نیز در بافت اثر تنیده است و حضور مستمر و تقریبا ثابتی دارد و در پر کردن فضاهای خالی از دیالوگ کمک ساز است.

Romeo & Juliet (2021) de Simon Godwin - Shangols

رومئو و ژولیت داستان شور است . شوری مالیخولیاوار و خالص -می گویند که در داستان رومئو شانزده هفده ساله بوده و ژولیت سیزده ساله!- با وجود اینکه پایان نمایش درباره‌ی عواقب جنگ و نزاع و دشمنی است که همه چیز را به نابودی می کشاند اما درباره تعجیل هم هست - شور وشعف  نوجوانی که در آن بی تدبیری و عدم تامل و اقدامات سریع السیر وجود دارد.- چه کسی است که نداند در دوران نوجوانی اشتیاق و عصیان است که بر هر چیزی حتا مرگ می تواند چیره باشد- کاپولت ها  هیولا نیستند آنها تنها شهروندان برجسته ای هستند که آنچه از آنها انتظار می رود را انجام می دهند. در نمایش به همان سرعتی که جام شراب عشق پر می شود سمِ نفرت نیز سرریز می شود.  شمشیرهای چوبی ساده به شمشیرهای بران تبدیل شده و نزاع های خیابانی به قتل می انجامد. هیچ تاملی در تصمیم گیری ها نیست و نتیجه گیری ها سریع انجام می شود. و شاید هامارتیای آدم های نمایش همین الهه ی تعجیل باشد.

اتاقی ازان خود...
ما را در سایت اتاقی ازان خود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samiramisbabaieaa بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:21