نقدی بر نمایش پالت به کارگردانی محمد حاتمی

ساخت وبلاگ

 

Image result for ‫نمایش پالت‬‎ 

 

وای به روزی که بگندد نمک

سمیرامیس بابایی

مجله دنیای تصویر شماره 257

 

نویسنده و کارگردان: محمد حاتمی

بازیگران سوسن پرور، یزدان جیریایی، مهران رنج بر، بهنام شرفی، سمیرا کریمی، محمد نادری، محمد حاتمی

 تماشاخانه ایرانشهر،سالن استاد ناظر زاده کرمانی

تیر ماه

 

سمیرا بابایی

 

در طی سال ها، بسیاری از  نویسندگان و کارگردان های بزرگ سراسر جهان در مورد ضرورت وجود تئاتر در بالا بردن سطح فرهنگی و فکری کشور و این سوال که «چرا به تئاتر می پردازم» مقاله ها نوشته اند. یکی از بهترین مقاله ها در این باره نیز به زعم نگارنده متعلق است به نویسنده چپ گرای فرانسوی آلبرکامو.مقاله ای که شاید الهام بخش بسیاری افراد جوان خوش فکر باشد تا پا به عرصه این هنر بگذارند و صحنه اش را حرمت نهند . او در مقاله اش اشاره می کند« می کوشم برای حفظ بهداشت روحی تا حدی که ممکن است در جایی باشم که یکی از میعادگاه های خوشبختی است ، یعنی تئاتر» آری ما نیز به عنوان شیفته، علاقمند، مخاطب حرفه ای یا غیر حرفه ای تئاتر برای حفظ بهداشت روحی پا به سالن های تئاتر می گذاریم با بلیط هایی که گران هستند و به امید اینکه به تماشای نمایشی بنشینیم که دست کم از حد استانداردهای معمولش پایین تر نباشد . چرا  که تئاتر مکانی است که روح را پالایش می دهد و بدون اغراق دنیا را محل زیباتری برای زیستن می کند . نمایش «پالت» به نویسندگی و کارگردانی محمد حاتمی اما از لحظه ورود تماشاچی که با موسیقی و رقص و آواز شروع می شود حیرت شما را برمی انگیزد.  فضا همان طور که در بروشور هم ذکر شده است در خواب می گذرد . گویا به این معنی که هر چه کردیم و گفتیم دل بخواه است! خواب می تواند فلسفی ،رویایی یا دهشتناک باشد و گاهی هم به حال هوای مهمانخانه زری خانم نزدیک شود! انچه نگارنده را وادار  به نوشتن در مورد نمایش ماقبل نقدی  می کند که در تمام مدت اجرایش به لوده بازی می پردازد، طرح چند سوال است. اینکه چه سیاست گذاری اجازه اجرای چنین نمایشی را در خانه هنرمندان پایتخت آن هم در تماشاخانه ای که به نام استاد ناظر زاده کرمانی نامگذاری شده است میدهد؟  چرا باید تماشاچی را تا این حد دلزده از تئاتر کرد یا به او این امر را القا کرد که صحنه جایی است برای رقص و آواز و طرب و جک پراکنی هایی سطح  پایین: «گاز وقتی به محل ما رسید گ..ز شد»!  (و نمایش از این دست جمله بسیار دارد!) درطول اجرا مضکحه آمیز شبه نمایشِ پالت شاهد  اِلِمان های یک نمایش گلریزی از شوخی های ایسنتاگرامی و کانال های طنز تلگرامی تا حرکت دادن های کمر به پایین و شیشکی در کردن هستیم. تیپ ها هم مشخص است جاهل و نوچه اش ، مرد ی که شل حرف می زند و همجسنگراست، یک افغانی (که لابد به لهجه اش بخندیم!) زنی که سرگوشش بجنبد، مرد قد کوتاهی که مسخره گی کند  و یک گروه موسیقی که مابین صحنه ها آواز سر دهد . فرقش با تئاتر گلریزی این است که اولی داعیه هنری ندارد.  اما پالت با ذکر نام های قلمبه تر مانند شکسپیر و فروید و به استهزا کشیدن آن ها پوشش با کلاس تری به خود گرفته و داعیه فلسفی هم دارد.چرا باید چنین اجرا ضعیف و سخیفی تقریبا دو ساعت روی صحنه به هزل گویی های به واقع بی سر و ته خود ادامه دهد و بلیط اش با برچسب کارهنری به فروش برسد . نمایش پالت در جایگاه دیگر در سالن دیگر می توانست اجرا  شود و پولش را هم در بیاورد و مخاطب  خودش را هم بخنداند ، سوال این جاست که به چه حقی باید در جایگاهی که متعلق به وی نیست جزو فرهنگ تئاتری شمرده  شود؟ آیا مخاطب حق ندارد که چند تماشاخانه جداگانه محدود را برای دیدن تئاتری که لوده بازی در آن نفوذ نکرده باشد متعلق به خود بداند؟ این سیاست گذاری از کجا نشئت می گیرد ؟ مخاطب حساس و علاقمند به تئاتر روی سخن اش با کارگردان این کار نیست زیرا از این قبیل کارها فوج فوج وجود دارد ، این مخاطب مطالبه اش از مسوولین مربوط و تیم انتخاب است که طبق کدام معیار حرفه ای حقوق دیگر گروه ها و مخاطبین جدی تر خود را این چنین پایمال می کنند؟! حتا پوستر کار هم شمایلی از یک نمایش تئاتر ندارد ! اعضای گروه در کنار دیوار های تماشاخانه ایرانشهر دست به سینه یا با ژست « همین الان یکهویی» عکس انداخته اند و از همان ابتدا تلکیفش را با شما مشخص می کند که قرار است چه بر سر دو ساعت وقت و هزینه و بهداشت روحی تان بیاورد! حال بماند که چگونه نان به هم قرض دادن ها به حیطه نقد هم کشیده شده و روزنامه ای  با داعیه روشنفکری  نقد را به مصاحبه برای این کار ترجیح می دهد که در آن کارگردان اثر، داعیه هنری ، فلسفی ، عرفانی و انتقادی! (همه را یک جا با هم )دارد و به این صورت روزنامه مدعی هم با تهوری مثال زدنی تبلیغ کارهایی را می کند  که الویت کیفیت در چرخه تجاری یا رفاقتی اش خرد می شود. نگارنده معتقد است در مقابل چنین هجمه ی قوی منحطی به منظور از بین بردن تعمدی یا غیر تعمدیِ منزلت تئاتر، باید به کلام کامو پناه برد«چنین است که این بارگاه عظمت ممکن است پایگاه دنائت شود. اما بر عهده هر یک از ماست که نگذاریم به خواب رود و نگذاریم که بازرگانان و کارخانه داران او را از قلمروش برانند. در عوض او ما را سرپا نگاه می دارد و به ما طبیعت خوش و استوار می بخشد».شاید تنها آگاهی و عصیان ماست که می تواند مانع از مرگ هنر در این مرز بوم باشد.


برچسب‌ها: تماشاخالنه ایرانشهر, سالن استاد ناضرزاده کرمانی, نشریه دنیای تصویر اتاقی ازان خود...
ما را در سایت اتاقی ازان خود دنبال می کنید

برچسب : نقدی,نمایش,پالت,کارگردانی,محمد,حاتمی, نویسنده : samiramisbabaieaa بازدید : 93 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:59