ادبای سرتا پا منشوری - طنز

ساخت وبلاگ

Image result for ‫ماهنامه خط خطی‬‎
📚 ادبای سرتا پا منشوری
📰 #ماهنامه_طنز_و_کارتون_خط_خطی

سمیرامیس بابایی

اولین باری که با ادبیات بصورت جدی روبرو شدم دوران مدرسه بود (جدی تر از این مساله که در صورت تجدیدی باید دوباره می خواندی! ؟) کلا ادبیات برای خیلی از ما ها به دوران قبل و بعد از دیپلم بر می گردد. یعنی اگر بعد از دوران تحصیلی به ادبیات پرداخته باشید متوجه بیت معروف«چشم دل باز کن که جان بینی ،آنچه نادیدنی است آن بینی » می شوید. در دوران مدرسه سطح کیفی دروس تحصیلی چالش ذهنی ما را بیشتر از این سوال پروش نداده بود : «چرا همان چیزی که در شامپو بچه می ریزند در شامپوی بزرگتر ها هم نمی ریزند تا چشم هایشان نسوزد؟» در نتیجه با این میزان آگاهی از پیرامون زندگی، من همیشه فکر می کردم سعدی از این پیرمردهای غرغرو بوده که توپ بچه ها را در حیاط خانه اش پاره می کرده، یا کنار آب رُکناباد کمین می نشسته ، دو تا جوان خوش بر و رو رد شوند آن ها را خفت کرده تا( برای فکرتان متاسفم) نصیحتشان کند ! آخرش هم جوان اولی از دومی می پرسیده« این یارو پیری فاَزش چه بود؟» آن یکی هم حتما سرش را می خارانده بعد جواب می داده« هیچی بابا اشاره دارد به عالم معنا!» اشعار حافظ هم برای من همین بود.یعنی از می و معشوق و که هیچ ، از عرق (عرق جبین ) و ورق (اوراق بهادار) و زر ورق ( جهت تزیین مجالس تولد) هم که صحبت میشد، معلم ما لایه های پوست پیازی اخلاقی حافظ را از ابیات فوق شرح میداد که همه شان هم قرار بود در امتحان ثلث آخر بیاید. این بود که ما در تمامی شب های امتحانِ ادبیات همیشه تفالی به اجداد حافظ می زدیم !اما بعدها فهمیدیم که اصلا همین سعدی علیه رحمه نه تنها آدم اهل دلی بوده (که حتا می شد در محافل، بعدِ خوردن یک پارچ آب رکناباد سَ سَ صدایش کرد) بلکه ایشان اصلا پارتی کن دوران شان هم بوده. تازه می فهمم این مسوولین ادبیات پارسی چه ریاضتی می کشیدند که جلوی در و همسایه آبرو داری کنند . متاسفانه بسیاری از مفاخر ادبی ما متوجه نبودن که خانواده این جا نشسته است . از طرفی حافظ هم خودش یک مورد منکراتی گل درشتی بوده که اگر گشت ارشاد در زمانه قدیم وجود داشت ، تا به حال چندین بار دستگیر شده و زنگ زده بودند بزرگتر ها براش لباده بلند بیاروند که تا زیر زانوهاش بیاد و پول میداد سرباز آنجا یه چایی خشکی چیزی جور کند تا جهت خوشبو کردن دهانش بمکد. اما کِیس عطار از آن مواردِ «از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیفزود» است. عطار برای من جای سوال و کشف بسیار داشت. ایشان جوری سلطان محمود را آدم اهل دل و معاشرتی وصف کرده ( تو مایه ها ممد لمینت خودمان منتها به جای قشنگم با غلامش ایاز) و خلاصه خیلی حرف های شطرنجی داری که اینجا جایش نیست ( شماره صفحه می دهم خودتان بروید بخوانید)که کلا بهتر است برای گرفتن مجوز مطالب، آنها را با صنعت هشتگ کلیشه های برعکس بخوانید . یک چیز دیگر ی هم که از الهی نامه عطار فهمیدم این بود که همیشه یک پیر خرابات و دیوانه یا مجنونی در بیابانی بوده ( این ها را احتمالا مثل درخت در جاده های اطراف می کاشتند تا وقتی شاهان رد میشدند حتما در دسترش باشند ) آن فرد هم یک پندی به شاه می داده ایشان هم فریادکشان متحول میشد . کلید اسرار و ریشه مشکلات دوران ما از همین جا نشئت می گیرد .اگر ما شانس داشتیم آن شاه جای جامه دریدن و درویشی گزیدن به همان صورت متحول شده، سر تاج و تختش می ماند که خب ایران را گلستان می کرد! آخر بزرگوار، شاها، یارو ! میگذاری میروی سلطنتت را میدهدی به یه کس دیگری تا او پدر ملت را در بیاورد؟ حالا گیریم او هم فردا روزی در دشت و دمنی جامه دران عادل بشود بعد برود در افق محو بشود. که چی؟ پست اش را بدهد یکی دیگر؟ رسما ما را گیر آوردید؟ خب یکی تان وقتی عاقبت آدم شدید خبرتان می نشستید مثل انسان کار درست انجام می داید دیگر ! تکرار کردن این قضیه چه فایده ای به حال خلق داشت؟ با شما هستم آقای عطار ! ادیب سراتاپا منشوری ! لطفا پاسخگو باشید.

اتاقی ازان خود...
ما را در سایت اتاقی ازان خود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samiramisbabaieaa بازدید : 103 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 15:22