نقدی بر نمایش «بیگانه» به کارگردانی مسعود دلخواه

ساخت وبلاگ

 

بیگانه

 

نویسنده:  آلبر کامو  کارگردان:  مسعود دلخواه

بازیگران:  رحیم نوروزی، حسین سحرخیز، سیاوش چراغی پور، علی زرینی، حمیدرضا هدایتی، ناصر عاشوری، محمد رضا ترابی، هومن رستگار، افسون دلخواه، سارا نجفی، صادق حیدری، محمد مهدی شاهی و ...

 

تاتز شهر، سالن چهارسو

خردا و تیر ماه نود و پنچ

 

 

قصه های خوب برای بچه های خوب

سمیرامیس بابایی

 نشریه دنیای تصویر شماره 264

«امروز مادر مرد .شاید هم دیروز، نمی دانم». رمان بیگانه آلبرکامو نویسنده چپ گرای الجزایری تبار فرانسوی اینگونه آغاز می شود .مورسو قهرمان بی مذهب بیگانه یکی از پرطرفدار ترین و تامل برانگیز ترین شخصیت های اوست. مردی که در مراسم خاکسپاری مادرش گریه نمی کند! یدک کشیدن  نام کامو بر نمایشی خود بهانه قدرتمندی  است که سیل تماشاچی های مشتاق را به سالن بکشاند. در نمایش دلخواه شخصیت هایی چون سلست مرد کافه چی ،امانویل دوست و همکار مورسو، رمون همسایه وی و دیگران از لحاظ ظاهری  تا حد زیادی شبیه به کتاب تصویر شده اند(البته به جز ماری!) اما آنچه حائز اهمیت است چگونگی به اجرا درآوردنِ این شاهکار ادبی در قالب یک اثر نمایشی و موفقیت در این امر است.

حوادث در الجزایر اتفاق می افتد و رمان به سه قسمت تقسیم می شود اول :زندگی روزمره ی مورسو. هجده روز از زمان خاکسپاری مادرش تا کشتن مرد عربی با شکلیک پنج گلوله .قسمت دوم : بازی یا همان دادگاه است که نمایشِ دلخواه نیز از همین قسمت شروع می شود  و مورسو(رحیم نوروزی )در جایگاه متهم است . در این قسمت کامو دستگاه عدالت را به هجو می کشاند و بازه زمانی شامل یکسال بازپرسی و روند قضایی است .  قسمت سوم دریافت حکم اعدام و جستجوی حقیقت  در ذات خویشتن است .مورسو شخصیتی است که  تن به بازی ها و تعارفات و دروغ های اجتماعی نمی دهد، خود را چنان که هست  معرفی می کند. از همین رو جامعه  احساس خطر می کند. در واقع او قهرمان عصر جدید است فردی که بدون کمترین ادعایی حاضر است در راه حقیقت شهید شود.دلخواه  برای به حرکت در آوردن چنین نمایشِ دشواری با جسارتی وصف ناشدنی از شمار زیادی کاراکترهای توسعه نیافته یا کم توسعه یافته استفاده کرده است. کاراکترهایی که در نقش های فرعی با وفور ریش های مصنوعی شان! در سراسر نمایش حضور دارند و پر واضح است که از تازه اموختگان کلاس های بازیگری خود کارگردان اند! و نتیجه اینکه نمایش را فاقد هر گونه  ظرافتی در پرداختن به جزییات کرده است . اما آنچه می تواند بر این ضعف ها سرپوشی باشد هنرنمایی  مورسو بر روی صحنه است . مورسوی  نمایش (رحیم نوروزی) فردی است بی تفاوت با قیافه ای بت و تن صدایی آرام و موزون، وی اگر چه  خسته کننده نیست اما هیچ ویژگی خاصی هم ندارد و تا پایان نمایش هم همین است که هست ، تنها در بخش پایانی نمایش نوعی بیرون ریزی از خود بروز می دهد، انگار که بخواهد آنچه در دل دارد را بصورت مانیفست یا خطابه بیان کند. اما مورسو کامو آدم کم حرفی نیست بلکه به نوعی هنر کم گویی مزین است. وی قبل از حادثه تیراندازی فردی است کمی ترسو که از رییس خود عذر خواهی می کند و آماده است که از ماری هم عذر خواهی کند و حتا فکر میکند آیا باید از دربان هم  معذرت میخواست؟  این در حالی ست که وقتی از طرف جامعه محکوم می شود بر عقیده خود استوار میگردد و علیه جامعه می شورد. از طرفی اگرچه مسوول عمل خویش است اما قربانی نیز است ، قربانی جامعه ای که ارزشی در چنته ندارد که به او عرضه کند. نکته مهمی که وجود دارد همین تلف شدن شخصیت پیچیده و غریب خود مورسو است .شخصیتی پیچیده تر از آن که «به حالم فرقی نمی کند » را مدام تکرار کند . مورسویِ مسعود دلخواه نمی تواند قبل از انکه نقش اش را پیش ببرد، شخصیتش را پیش براند. شیمی ماری (افسون دلخواه) و مورسو واقعن بد از کار درآمده است. مساله دیگر دیالوگ نویسی است ؛ بسیاری از مونوگ های درونی مورسو ناچار بصورت دیالوگ در آمده ، این جاست که سهل ممتنع نویسیِ آلبر کامو مبدل به سنگ بزرگی می شود که علامت نزدنش در ناگیرایی و از بین رفتن روح کلام نمایش مشهود است . آنچه دلخواه از رمان بیگانه در آورده است  آدم را به یاد مجموعه کتاب های کودکیمان می اندازد که آثار بزرگ جهان را  بصورت خلاصه و ساده شده برای گروه سنی الف و ب به چاپ می رساندند. بیگانه نمایش بسار بدی است که بی شک فقط. نیمی از آن بر عهده بازیگران است و نیمه دیگر آش شله قلمکاری که در دیگ آن ؛ کارگردان و هزینه کلاس های بازیگری و منتقدها ، در هم بی ربط و مذبوحانه می جوشند.  هیچ کس هم جرات نمی کند بیان کند که بیگانه تاتریست که به درد ما نمی خورد ، کاریکاتوری ست مملو از شخصیت های بی درونه، پر است  از برداشت های اشتباه کارگردان که در کنار فریادهای دوستان و نقدهای رفاقتی (که فضای مجازی را مملو از تعریف و تمجید های شگفت آور کرده اند) به نابینایی عمیقی دچار شده است.به هر ترتیب «رنگ طلا به چرخ چاه زدن، چرخ چاه را تلمبه برقی نمی کند».

اتاقی ازان خود...
ما را در سایت اتاقی ازان خود دنبال می کنید

برچسب : نقدی بر نمایشنامه در انتظار گودو,نقدی بر نمایش سقراط,نقدی بر نمایش سالگشتگی,نقدی بر نمایشنامه مکبث,نقدی بر نمایشگاه کتاب,نقدی بر نمایشنامه اتللو,نقدی بر نمایشنامه هملت,نقدی بر نمایش دل سگ,نقدی بر نمایشگاه کتاب تهران,نقدی بر نمایشنامه خدای کشتار, نویسنده : samiramisbabaieaa بازدید : 93 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 9:10